مقام یکی از عاشقان حق تعالی
کرامات مرحوم مهدی الهی قمشه ای
لیموی درشت و خوش عطر:
فرزند ایشان منقول کرده است که:در یکی از شبهای سرد و برفی زمستان تب شدیدی بر ایشان عارض گشت فرمودند:من مستحقّ ده دانه لیموی شیرین هستم . پیر مرد ی که در خانه خدمتگزار بود گفت:حضرت آقا لیمو ی شیرین که از آسمان
نازل نمی شود.لحظاتی بعد از این مکالمه ، پیر مردی با ده دانه لیموی شیرین خوش عطر و درشت که در دستمال سفیدی جای داده بودبه دم در آمد و گفت :این لیمو ها را برای آقای الهی آورده ام .
در سرزمین مکّه:
در صحرا تشنگی بر ایشان غلبه می کند و امان او را می برد .می گوید:خدایاآب برسان ، ناگاه سیّدی پدیدار شد و ظرف آبی به او داد .گفت:آبی به این گوارایی و خنکی نخورده بودم . وقتی سیر آب شدم آن سیّد مقدار باقی مانده ی اب را بر سرو رویم ریخت.وقتی سر بلند کردم دیدم نیست.
در راه مکّه:
در راه مکّه حاجیان ، برای اقامه ی نماز توقّف کردند .الهی به گوشه ای رفت و در بیابان به نماز مشغول شد در همین هنگام ماشین حرکت کرد و او از کاروان جاماند.بعد از نماز از خدا طلب کمک نمود ،در این حال شخصی با یکی از ماشین های مدل بالای آن زمان جلوی پای حضرت آیه الله الهی قمشه ای توقّف می کند و می گوید :حضرت آقا ماشین شما رفت ،بیایید سوار شوید من شما را به ماشین کاروان می رسانم .وقتی سوار شود ماشین با یک چشم به هم زدن به ماشین کاروان رسید آقای
قمشه ای سریع پیاده می شود و به سمت ماشین کاروان می رود و قتی که رو ی خود را بر می گرداند ، آن مرد و اتومبیلش
را مشاهده نمی کنداز مسا فران می پرسد این ماشین سواری که مرا رساند کجا رفت؟مسافران گفتند : حضرت آقای قمشه ای
ما شین سوار ی کدام است ؟ اینجا توی بیابان که ماشین سواری یافت نمی شود.
منابع معتبر:کرامت اوّل :از کتاب گزیده ی دیوان الهی قمشه ای صفه ی 30 کرامت دوّم : از کتاب در اسمان مغفرت صفحه ی 234 کرامت
سوّم : از همین کتاب قبلی صفحه ی 244
همه ی این ها به نظر من در درجه ی اوّل به خاطر این بود که آقای مهدی قمشه ای فقط به خدا تو کّل می کرد و از حضرت دوست کمک
می خواست.